وقتی این رو خوندم کلی فکرم رو مشغول کرد
« قلب احمق در زبان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد. »
ح.41
کی فهمید یعنی چی؟؟؟
به منم بگه...
چند روزیه دارم دنبال منبع میگردم برای نوشتن...
میدونم چی میخوام
ولی نمیدونم کجا باید پیداش کنم!!!
شاید بتونم نظر خودم رو بنویسم
ولی میخوام نقل قول از بزرگانی باشه که خودشون بهانههای خوبین برای خوب بودن
میخوام اینجا هرکی میاد یهمیوه خوشطعم و تازه بچینه ، بکنه توشه راهش
و میخوام وبلاگم میزبان همه انسانهایی باشه که هنوز دوست دارن مس وجودشون رو زر کنن
با هر عقیده و مکتب و تفکری
البته بگما...
اینجا کسی دنبال نصیحت کردن و نصیحت شنیدن نباشه که به جایی نمی رسه.
شاید
گاهی منابع مطالب رو ذکر نکنم
شایدم
یه زمانی منصرف شدم و زدم
به هر حال بجز قسمتهای معلوم الحالش
بقیه مطالب منبع داره که هر کی خواست بدونه کافیه بگه!
به عنوان اولین میوه این باغستان همیشه سبز؛ به لطف خدا و یاری شما
این جمله رو تقدیمتون میکنم
بهش امروز فکر کنید
« دلهای مردم گریزان است؛ به کسی روی آورند که خوشرویی کند. »
ح.50
سلام
مدتها بود که به این کار فکر میکردم
به لزومش
به توانایی خودم
به اینکه اصلا میتونم این کارو انجام بدم یا نه!
میتونم به موقع مطالب جدید بزارم؟
آیا، حرفی برای گفتن دارم!!!
اصلا موضوعش چی باشه؟؟؟
دلنوشته...
مذهبی...
اجتماعی...
سیاسی...
هنر...
یا...
چی؟؟؟
امروز جمعه است و بدون هیچ برنامه ای اومدم پشت رایانه
وارد پارسی بلاگ شدم
و بعد از چند دقیقه دیدم
وبلاگی دارم که هم، نام داره
هم موضوعش مشخص شده.
این رو به فال نیک میگیرم
و با امید به یگانه محبوبم
شروع میکنم
دست همیاریتون رو به گرمی می فشارم
و امیدوارم در طول مسیر همسفرای خوبی برای هم باشیم.